بخش3-ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجه کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را

بخش3-ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجه کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را

شه چو عجز ان حکیمان را بدید

پا برهنه جانب مسجد دوید

 

شاه حکایت مذکور بعد از مشاهده ناتوانی طبیبان علاج را در دربار شفا دهنده هستی دید و بی وسر و پا بطرف خانه خدا مسجد دوید

مولانا در این بیت به این نکته عرفانی گوشزد می نماید که انسان ناقص بعد از ناامید شدن از تمامی اسباب به رب الاسباب متوجه میشود

خداوند در قران میفرماید انسانها وقتی در سفر دریایی به طوفان گرفتار میشوند و مرگ را نزدیک میبیند با تمام وجود توبه میکنند و از حضرت حق مدد میطلبند و خالصانه ترین خواندن پروردگار در این لحظات ناامیدی است و همین که به ساحل نجات میرسند لحظات گرفتاری دریا را فراموش میکنند گویا هرگز چنین نبوده است

اما انسانهای کامل برعکس ناقصین در تمامی حالات خدا را ناظر خویش میبینند و در بلا و اسایش یکسان هستند

 

 

رفت در مسجد سوی محراب شد

سجدگاه از اشک شه پر اب شد

 

شاه فورا به خدا خدا محل عبادت و دعا رفت و چنان در سجده خدا را فریاد زد و گریه کرد که محل سجده پر اب شد

دو نکته دیگر در این بیت موجود است

اول تعیین مکان انهم مسجد مخل تجمع مومنین برای عبادت مولانا اموزش میدهد که مکان در دعا بسیار مهم هست و در بین امکنه مقدس مسجد بهترین مکان برای عبادت و خواندن است زیرا مسجد محل عبادت عده کثیری از انسانها هست و این مکان بواسطه انجام فرامین خداوند بالاخق فریضه نماز بسیار مقدس و موجب قبولیت نیاز است

پیامبر فرمودند نماز در مسجد ۲۷ برابر نماز فرادی است

و نکته دوم در تاکید بر سجده زیرا این رکن از نماز نزدیکترین حالت بنده به خداست لذا دعا در سجده بهتر و سریعتر مورد اجابت قرار می گیرد

و تاکید بر این مهم که دعا همراه با تواضع و انکسار قلبی و ریختن اشک بسیار ممدوح است

 

چون به خویش امد ز غرفاب فنا

خوش زبان بگشود در مدح وثنا

 

هنگامی که شاه از سکر در سجده به خود اند زبان او بسیار زیبا گویا شد در ستایش و حمد حضرت حق جل جلاله و اعظم شانه

این بیت مولانا پر از نکات عرفانی است

فنا. استغراق. محو.صحو.....‌‌

بواقع دریایی را در قطره گنجانده است

زبان اسمانی این مرد خدا چه زیبا به تربیت سالکان حق توفیق یافته است .مولانا به حق مردی است از دیار محرمان ملکوتیان که خدا الطاف بینهایت خویش را بر روح و جسم مبارکش ارزانی داشته

هنگامی که شاه قصه توغیق یاد حق پیداکرد و در یاد او فانی شد و ویژگی فنا عدم واقف بودن به خود است

و در این حالت تمام حرکات و سکنات سالک غیر ارادی است اشک او دعا و وجد و ذوق و سماع و نعره عرفانی در این هنگام اتفاق می افتد

ذکروالله وجلت قلوبهم....

هنگامی که یاد خدا در روان انسان اثر کرد دیگر قلب به تکان در میاد و جنبش قلب او موجب حرکت دیگر اعضا میگردد که همه از سکر و بیهوشی جمال است

ودر مرحله صحو وقتی سکر رفت و هوشیاری به سالک برگشت حالت خوش او زمینه ایست برای یاد دوست حقیقی و دعا و خواستن چون انسان بیهوش که اهل دعا نیست اعمال او تحت تجلی ملکوت است و دعا لازمه اش بیداری ایست

و در خالت صحو حالت خوش مناجات بویژه دعا است که او مغز عبادت است

عارف در این لحظات الهی فقط خدا را میبیند و حجابی دیگر نیست زیرا هرگونه حجاب در این حالات بت اوست

یا مجیر یا مجیر یا مجیر

 

کای کمینه بخششت ملک جهان

من چه گویم؟ چون تو میدانی نهان

 

مولانا در این فصل جلیل به مناجات ذات حق می پردازد گر چه از شاه حکایت باشد

ای رب کریم که ادنی ترین عطایی که به مخلوقات ارزانی داشتی کل کاینات بود

من به درگاه خبیر و علیم و اگاه به تمام ذرات هستی چه بگویم در حالی که تو از غیب و نهان اگاهی

مولانا

صفت بخشش حق را بیان میفرماید که خدا رحمان است بینهایت بخشنده است

عطای زمین و اسمان ماه و خورشید شب و روز و کوه و دشت و دریا نباتات حیوانات .......

اینها همه نفقه کوچکی از دریای بینهایت عطای اوست

وقتی انسان به وسعت بخشش ذات هستی نظر کتد دیگر شیطان قادر به حبط انفاق او نیست زیرا که مالک ترین مخلوقات و بخشنده ترین انسانها در نظر قدر با کمال احدیث ذره ای نیستند

و این موجب نابود شدن عجب و دیدن خوبش در اعمال بویژه انفاق است

دایره انفاق وسیع و زبان الکن از بیان حقیقت ان

اما کلام وحی میفرماید

لن تنالبر حتی تنفقوا مما تحبون

هرگز به کمال خوبی نخواهید رسید مگر از انچه دوست دارید در راه خدا عطا کنید

چه بسیارند که بعد نزول این ایه جان انفاقها کردند

شاگردی از شاگردان مکتب رسالت باقی بزرگ  بخشید

اما چه بسیارند که حسین وار جانشان را در سرزمین بلا تقدیم جان جانان نمودند

به شعار و تظاهر نیست به ادعا بر نیاید مگر به کمال باور

چه بسیارند که وقتی محق شدند بخشیدند

و چنان بخشیدند که هیچ کس نفهمید غیر خدایشان

امین

 

ای همیشه حاجت ما را پناه

بار دیگر ما غلط کردیم راه

 

ای ذاتی که همیشه ما در نیازهای خویش پناهگاهی جز درگاه تو نداشتیم

یک بار دیگر باز راه را کج رفتیم

شارحان کنایه از بار دیگر را خطای شاه در بار اول دل دادن به کنیزک و بار دوم توسل به پزشکان دانسته اند

ولی دایره اشتباهات انسان فراتر از اینها است

هر نگاه ما خطورات ذهنی و قلبی ما هر کلام و شنیدن و خوردن ما.....همه میتواند پر از غفلت باشد

عارفی گفت مدت هفتاد سال است استغفار یک گفتن الحمدلله را میکتم

روزی در بازار از دور شعله های اتش را نزدیک مغازه خویش دیدم

نزدیک شدم دیدم مغازه همسایه است

خدا راشکر کردم که مغازه من نبود

ندا امد که چه ادعای بزرگی است این که به گرفتاری دیگری حمد خدای گویی

سعدی فرمود

تو کز محنت دیگران بی غمی

نشاید که نامت نهند ادمی

 

 

لیک گفتی گر چه ندانم سرت

زود هم پیدا کتش بر ظاهرت

 

مولانا در این بیت جلیل میفرماید

ای پروردگار ما گر چه همیشه فرموده ای من به رازهای نهانی و خواسته های شما اگاه هستم

لیکن شما هم حاجات خویش را بر زبان جاری کنید

 

خداوند به تمام نیازها و مشکلات بنده اش اگاه است و بقول معروف خدا را نیاز به سفارش نیست

کما اینکه بسیاری از داشته های ما بدون درخواست از ذات بی چونش به ما عنایت شده

اما سنت الهی بر دعا است زیرا خواستن یک نوع عبادت است و خداوند فرموده

ادعونی استجب لکم

بخوانید تا اجابت کنم

شایدم سنت بر این باشه در خیلی از حاجات که ما به زبان حاری سازیم تا اجابت گردد

که دعا مغز عبادت است

 

چون براورد از میان جان خروش

اندر امد بحر بخشایش به جوش

 

شاه هنگامیکه با تمام وجود مناجات کرد و زاری او به خروش تبدیل شد دریای بینهایت اجابت دعا فوران نمود و خواسته او مقبول افتاد

 

در دعا اصرار شرعی لازمه اجابت است دعا در شرع مقدس دارای ادابی است

که با استعاذه حق شروع میشود و صفاتی از بلریتعالی بر زبان جاری گردد و بعد صلوات بر پیامبر و درخواست نیاز خویش و پایان باز هم درود بر سید عالم از جمله موارد سفارش شده در دعااست

 

گفت ای شه مزده که حاجاتت رواست

گر غریبی ایدت فردا ز ماست

ان پیک الهی در رویایی صادقانه شاه بشارت داد

که ای شاه نیاز و خواسته تو مقبول حق گردید و در صورتی که فردا شخصی ناشناس بسویت امد ان نماینده ماست و ماموریت او الهی است

نکته عرفانی

دیدن رموزی در بیداری در اثبات قبولی حق که در خواب به ما بشارت داده شده یکی لز علامات روحانی و ملکوتی موضوع است

 

در میان گریه خوابش در ربود

دید در خواب که پیری رو نمود

 

همانطور که از ظاهر بیت فوق بر می اید شاه در میان گریه حاصله از خروش و وجد سبک شد و به خواب رفت و خداوند در خواب پیری که نماد پیک الهی است به ملاقات وی رفت

 

این بخش حلیل و ارزشمند نکات عرفانی زیبایی دارد که در اموزه های عرفانی جایگاه ویژه ای دارد

نخست خواب که بعد حصول ارامش انتهای مناجات و عبادات حاصل بشه

خواب در کلام وحی در زندگی انبیا و راهنمایی مقربان همیشه مورد تاکید بوده که در سوره یوسف ع چند بار به ان اشاره شده است

خواب اولیا یا افراد عادی هم جدای از خوابهای احلام الهام حق و راهنمایی های ایشان میتواند باشد

در حالی که عرفا حالت انقطاع از مشغولیت های دنیایی و وصل حالات روحانی است

که بدان مرگ کوچک هم میگویند

ابن عربی در فتوحات مکیه ج ۲   ص ۱۸۳

میفرماید

خواب حالتی است که انسان را از دیدن عالم حس به رویت عالم برزخ میبرد

خواب یکی از هفتاد جز نبوت است

 

گفت ای شه مژده حاجاتت رواست

 گر غریبی آیدت فردا ز ماست

 

چونک آید او حکیمی حاذقست

 صادقش دان کو امین و صادقست

 

در علاجش سحر مطلق را ببین

 در مزاجش قدرت حق را ببین

 

 

چون رسید آن وعده‌گاه و روز شد

 آفتاب از شرق اخترسوز شد

 

هنگامی که ان وعده ای که پیک حق به او داده بود فرا رسبد و روز شد

و افتاب از شرق طلوع کرد و ستارگان در در نور عظیم خورشید محو گردید

 

بود اندر منظره شه منتظر

 تا ببیند آنچ بنمودند سر

 

و شاه در منظره که منظور دروازه ورودی بود انتظار موعود را میکشید

تا ان رازی که در خواب به او نشان داده بودند مشاهده کند

مسایل السلوک

بسیار ادله قرانی موجود در کلام حق هست که حضرت حق در رویا اینده و اتفاقات مستقبل را به بندگانش نشان داده است

حضرت یوسف ع هنگام خیانت برادران و سقوط در داخل چاه خداوند اینده برادران و شرمندگی ایشان را کشف کرد

و همچنین ایشان در خواب سجده خورشید و ماه و ستارگان را که دقیقا به تعداد اعضای خانواده بود را رویت نمود

و در بین اولیا هم این اتفاق افتاده که گاها در خواب بسیار از اتفاقات اینده به انان الهام شده

خاطره ای را یکی لز بزرگان سنگان برایم تعریف نمود

که من زخمی از قسمتی از بدنم سالی یک بار پیدا میشد که باید روزها در بستر در وضعیت بدی بسر میبردم

پزشکان در طول دوران نقاهت خوردن لبنیات از جمله ماست را ممنوع کرده بودند

شبی که بینهایت بی طاقت بودم در خواب دیدم از طرف ارامگاه حضرت خواجه محمد معروف به پیر چهار طاق شخصی نورانی به خانه ام تشریف اورد

و گفت بلند شو ماست بخور مریضی ات برای همیشه خواهد رفت

لذا وقتی بیدار شدم بر خلاف توصیه پزشکان به الهام ان خواب روحانی کاسه ای ماست را تناول نمودم

به اذن پرودگار زخم سر باز کرد و تمام عفونت حاصله از زخم از بدنم خارج‌شد و محل زخم ترمیم یافت

و دیگر اصلا به ان مریضی دچار نشدم

لذا این فرمایش حضرت مولانا امکان ان هست که خداوند به خرق عادت موجب یک امر گردد

والله اعلم

 

 

دید شخصی فاضلی پر مایه ای

افتابی در میان سایه ای

 

جناب پادشاه در دروازه شهر مشاهده کرد فردی بسیار عالم و گرانقدر  و نورانی بار رخساری معنوی مانند افتابی که در میان سایه اشکار شده باشد

تشبیه افتاب درسایه مراد روح بزرگ در جسم قالب یک انسان خاکی

افتاب روح او سایه جسم مبارک او

مسایل السلوک

اشتباهی که گاها عامه انجام میدهند که انسامهای مقرب رو بصرف اینکه بشر هستتد فاقد امتیاز بر دیگری  میبینند

و گاها اشاره به ایه مباره انا بشر مثلکم یوحی میکنند

در حالی که متوجه نیستند که ان ایات از زبان پیامبر است که میفرمایند

من بشری هستم مثل شما ولی ما نباید عنوان کنیم که ایشان بشری هستند مانند ما

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه باشد در نوشتن شیر شیر

خداوند در مذمت انسانهایی که میگفتند محمد ص انسانی است مثل ما راه میرود در بازارها میخورد و میپوشد و سخن میگوید پس او برتری بر ما ندارد

در حالیکه خدا فرمود او در مقام وحی است

حال سوال از کسانی که این ایه مبارک را دلیل بر عدم تمایز بین انسانها می اورند

لختی فکر کنند فارق از تمامی نفسانیت ایا وحی و الهام و معراج کم امتیازیست

عرصه گیتی مجال همت او نیست

روز قیامت نگر مجال محمد

 

می رسید از دور مانند هلال

نیست بود و هست.بر شکل خیال

 

مولانا اوج مدح و ستایش را از مقام کاملین به زیبایی بیان میفرماید

واقعا چه درست فرمودند

که ولی ولی را میشناسد

ان شخص کامل فاضل چنان نورانی و معنوی بود که مانند هلال ماه خودنمایی معنایی داشت

اما ظاهرا چیزی نبود چون خداوند درجات دوستان خویش را در قالب جسم انان پنهان کرده است

و فقط اهل دل قادر به شناخت انان هستند

 

نیست وش باشد خیال اندر روان

تو جهانی بر خیالی بین روان

 

مولانا در این بیت به حقیقت خیال میپردازد

چون نیروی تخییل ظاهرا در روح ادم نیست چون به چشم سر قابل شهود نیست

ولی عمیق به این موضوع بیندیشیم به این حقیقت واقف خواهیم شد که جهان بزرگ تکوینی بر حول و محور خیال میگردد

زیرا قوه تخییل در تمامی انسانها موجود است

بر خیالی صلحشان و جنگشان

 وز خیالی فخرشان و ننگشان

 

مولانا در این بیت به نقش تخییل میپردازد زیرا انسانها با قوه خیالی خویش به ستیز و کارزار و مصالحه و همچنین به تنفر یا افتخار نسبت به همدیگر مشغول میشوند

خیال و سرعت تخییل عجیب است

مخیل هم در منکرات و در معروفات افعال خیالی خویش را سیر میکنند

و نقش ان در زندگی معنایی مردان خدا متفاوت از عالم تخییل ناقصین است

زیرا اولیا خیالات حقیقی را سیر میکنند در حالی که اکثرا ناقصین در این امر به اوامر بیهوده و غیر واقع مشغولند

 

آن خیالاتی که دام اولیاست

 عکس مه‌رویان بستان خداست

 

مولانا وادی خیالات مردان خدا را متفاوت از عوام میداند

معتقد است که خیالات محرمان درگاه الهی انعکاس زیبا صفتان باغ الهی است

در بستان خداوند پاکیها و کلمات طیبه است و مخلوقات ملکوتی درگاه ایزد منان به تحییت و کبریایی مشغولند

لذا تمامی ان صفات حمیده موجود در ملکوت در مردان محرم پروردگار منعکس شده

و اگر قرار انسان کلمات طیبه را مشاهده نماید

پس در مقربان و منتخبان خداوند جستجو‌کند

 

آن خیالی که شه اندر خواب دید

 در رخ مهمان همی آمد پدید

 

لذا ان خیالاتی که خداوند در عالم رویا به پادشاه نشان داده بود همه ان را در چهره مهمان خویش مشاهده کرد

مسایل السلوک

این فرمایش مولانا دقیقا ادله قرانی دارد

که خداوند هنگامی که شخصی از موسی بن عمران ع سوال نمود

که ایا در زمین عالم تر هست

موسی فرمود خیر

گر چه این فرمایش موسی ع درست بود بازم حضرت باریتعالی از این جواب موسی ع ناخوشایند شد

و وحی شد ای موسی شصی هست که مواردی را میداند که شما نمیدانی

لذا موسی تقاضای ملاقات نمود

که خداوند علامات و تهیه اسباب سفر رو به حضرت سفارش نمود

که مفصلا در قران موجود است

که ان شخص حضرت خضر ع بود که داستان بسیار زیباست که خارج از حوصله این مطلب هست

فقط به لحاط مشابهت به این حکایت بدان اشاره مختصر گردید

لذا امکان دارد که الهامی را انسان در خواب از خداوند دریافت نماید

که در عالم بیداری دقیقا شبیه ان اتفاق بیفتد

 

 

شه به جای حاجبان فا پیش رفت

پیش ان مهمان غیب خویش رفت

شاه به عوض نگهبان و گارد استقبال خویش شخصا به استقبال مهمان ملکوتی خوبش رفت

و این اتفاق بیشتر از فزط شادمانی و عدم کنترل خود در اجابت دعا و مشاهده حقیقی فرد موعود انجام گرفت

 

هر دو بحری اشنا اموخته

هر دو جان.بی دوختن بردوخته

 

هر دو نفر یعنی پادشاه و پیک الهی به راهای بحر اشنا بودند انهم بسیار عالی و شنا کردن در ان را تبحر داشتند روان ایشان گر چه از هم جدا بود ولی در حقیقت یکی بود

 

 

مسایل السلوک

مولانا به این دیدگاه عرفانی تاکید مینماید که مقربان الهی در روح پاک مشترکند

لا نفرق بین رسله

بین انبیا هیچ فرقی نیست زیرا همه مظهر تجلی حق هستند

و اولیا هنگامی که در بندگی صادقانه عمل میکنند صفات الهی در انان تجلی می یابد

انگاه که به وحدت وجودی میرسند زیرا اشتراک در صفات حمیده موجب جانهای واحد میشود

جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد جانهای شیران خداست

پیامبر فرمود

اگر همه انبیا جمع شوند هیچ اختلافی ندارند چون هدف واحدی را دنبال میکنند

اما تفریق در روان و کردار اهل ادعا ایجاد میشود و ان موجب جدایی ارواح و نهایت وجود کینه و بروز صفات رزیله است

 

 

گفت معشوقم تو بودستی نه ان

لیک کار از کار خیزد در جهان

شاه خطاب به ان مامور الهی فرمود حال که با دیده حقیقی میبینم معشوق واقعی در نیل به حقیقت تو هستی نه ان کنیزک

و اما قاعده زندگانی دنیا طوری است که کارها بوسیله کار دیگر به سر انجام رسد

مسایل السلوک

ما انسانهای ناقص متوجه مقصد خلقت نیستم پروردگار هستی تقدیر را طوری رقم میزند تا این فرصت برای همه بندگان حاصل شود

کامل با اندیشه الهی خویش متوجه میشود اما عامه را خالق خوبیها با مبتلا کردن به وادی بلا و مدیریت ان به سر منزل مقصود میرساتد

و این لطف اوست

در این حکایت مقدمتا جان پادشاه گرفتار شهوت به نفس گرددو ان عشق موجب رجوع به خدا در مریضی کنیزک و نهایتا الطاف الهی در فرستادن مردی از دیار اسمانیان

شاید قصه زندگی ما کمی متفاوت تر باشد

 

 

 

ای مرا تو مصطفی من چون عمر

از برای خدمتت بستم کمر

این فرمایش پادشاه تایب است به درگاه خدا

همانطور که سیدنا عمر رض بعد ایمان با تمام هستی در خدمت سید عالم علیه السلام بود

من هم در خدمت تو ای مرد الهی هستم

مسایل السلوک

یک امر بسیار مهم در عرفان هست که بعد دادن دست ارادت (بیعت) به مرشد روشن ضمیر مرید میبایست تمامی حرکات و سکتات او تابع مراد باشد

زیرا مراد به اذن الهی به صلاح او اگاست و از راه پنهان او را به مقصود میرساند

پیامبر فرمود

الشبخ فی القوم کالنبی فی الامه

پیر در میان قوم مانند پیامبر در میان امت است

و عارفی فرمود

پیر مرده شو و مرید به منزله مرده است

در دیار ما شیخی بزرگ بنام خواجه رکن الدین‌محمود سنجانی در قرنهای اولیه میزیسته که عجیب تابع مراد خویش بوده و سرگذشت او را عبدالرحمان جامی در نفحات الانس اورده

فقط یک مورد از ادب او که جامی گوید ایشان مدت سیزده سال تمام لوازمات وضو مراد خویش را تهیه و در همین مدت در شهر چشت شریف نقض طهارت ننموده و برای این کار به بیرون از شهر میرفته و تمامی کسانی که به جایگاه حقیقی رسیده اند جز به اطاعت نبوده.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 23 اسفند 1394برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 10:50 | نويسنده : مولانا سنگان |